آکورد آهنگ خواستم مثل آسمان باشم از شاهین نجفی
با دو تا هندوانه زیر بغل با همین جان لاغر و زردم فکر کردم که می شود جنگید فکر کردم فقط خودم مردم مرد بیزار خسته از بیداد از همه
با دو تا هندوانه زیر بغل با همین جان لاغر و زردم فکر کردم که می شود جنگید فکر کردم فقط خودم مردم مرد بیزار خسته از بیداد از همه
کسی که به حبس می بره آدمو نمیدونه دلواپسی می گیره یه مادر که دلتنگ فرزندش نبینه جگر گوشه شو می میره________- کسی که به حبس برده این عاشق نمیدونه
با تو این تن شکسته داره کم کم جون میگیره آخرين ذرات موندن توي رگهام نميميره با تو انگار تو بهشتم با تو پر سعادتم من ديگه از مرگ نميترسم
هنوزم چشمای تو مثل شبای پر ستاره ست هنوزم دیدن تو برام مثل عمر دوباره ست هنوزم وقتی می خندی دلم از شادی می لرزه هنوزم با تو نشستن به
در سکوت شب خانه زد فریاد اما تو نشنیدی دل به پایت افتاد آرزو کردم بعد از تو عاقل نشوم آشنای من من غریبم بی تو با خیابان ها من
تو عاشق نبودی که درده دلِ عاشقارو بفهمی تو بارون نموندی که دلگیری این هوارو بفهمی تو گریه نکردی برای کسی تا بدونی چی میگن دلت تنگ نبوده میخندی تا
تو سینه این دل من میخواد آتیش بگیره مونده سر دوراهی چه راهی پیش بگیره یکی حالا پیدا شده قدر اونو میدونه رگ خواب یار منو رقیب من میدونه وای
اون روزا ما دلی داشتیم واسه بردن جونی داشتیم واسه مردن کسی بودیم کاری داشتیم پاییز و بهاری داشتیم تو سرا ما سری داشتیم عشقیو دلبری داشتیم کسی آمد که
وقتی دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو غیر دل چیزی ندارم که بدونم ﻻیق توــــــــــ- دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم با تموم بی پناهی به
چشات نازه پره رازه آی گلی جان دلم تنگه ولی میسازه گلی جان گلی جونم دل بهت دادم آخر اما از چشمت افتادم گلی جونم بود آی گلی عمرم بود
Bu akşam ölürüm beni kimse tutamaz Sen bile tutamazsın yıldızlar tutamaz Bir uçurum gibi düşerim gözlerinden Gözlerin beni tutamaz Bir şiir yazarım bir türkü söylerim Bir sen olurum bir ben
بزا بهت بگم رک تو تصور کن هرطور از این به بعد همینه من شاه و تاج سرم تو درد دلی که تنگه یه وقتایی یه زنگه دست من نیست
اونقدر نماندی که مرا زار ببینی لعنت شده و خسته از آزار ببینی رفتی در و دیوار اتاقم قفسم شد حس خفگی، بغض گلو هم نفسم شد تو بی من
تو که میشناسی دردِ تو شعرامو تو که میفهمی معنی ایهامو تو که با رنج کشیدی بدن زخمیمو تو که دیدی یه شبه برفِ رو موهامو بدنم مَهلکه ی شیهه
من هنوز یاد تو می افتم وقتایی که میزنه بارون یه شبه بار سفر بستی رفتی و خاطره هات جا موند من هنوز یاد تو می افتم میدونی فاصله بی
یکی الان تو این خیابونه که پیرهنش بوی تو رو میده مثل خودت بلند میخنده شبیهِ تو لباس پوشیده شبیهته ولی تو اون نیستی تو دست هیچکسو نمیگیری با هیشکی
Dualar eder insan Mutlu bir ömür için Sen varsan her yer huzur Huzurla yanar içim Çok şükür bin şükür seni bana verene Yazmasın tek günü sensiz kadere Ellerimiz bir gönüllerimiz
قلب تو قلب پرنده پوستت اما پوست شیر زندون تن و رها کن ای پرنده پر بگیر اون ور جنگل تن سبز پشت دشت سر به دامن اون ور روزای
ما رفیقیم درست مثل زخم و نمک و خون و جگر مثل اشک و گونه و تیغ و سپر مثل نعشِ پسر و دوشِ پدر قفست را بشکن گرچه قفس
رفتنت مثل یه حادثه برام موندنیه … حالا آواز سفر کردن تو خوندنیه لحظه ها ، ثانیه ها طاقت موندن ندارن … می سوزونن اما خوب فکر سوزوندن ندارن یه
توی یک دیوار سنگی دو تا پنجره اسیرن دو تا خسته دو تا تنها یکیشون تو یکی شون من دیوار از سنگه سیاهه سنگ سرد و سخت خارا زده
-از خون جوانان وطن لاله، وطن لاله، وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان سرو و، جانم سرو و خدا سروا خمیده چه کج رفتاری ای چرخ، چه بد کرداری
دیگر این ابر بهاری ، جان باریدن ندارد این گل خشکیده دیگر ، ارزش چیدن ندارد این همه دیوانگی را ، با که گویم با که گویم آبروی رفته ام
جهان فاسد مردم را ، بریز دور و در این دوری به عطر نافه یِ خود خو کن کمین بگیر جهانت را ، سپس شکارچیانت را به تیرِ معجزه آهو
چه حکمتی ست در این مردن در عاشقانه ترین مردن و مغز را به فضا بردن و گریه را به خلا بردن ببر به نام خداوندت که لطفِ خنجرِ ابراهیم
کاپو در فرت 1 I found a love for me Darling, just dive right in, and follow my lead Well, I found a girl beautiful and sweet I never knew
تنهای تنهای تنهایی مظلوم مظلوم مظلومی بی یار بی یار بی یاری خوزستان خوزستان خوزستان بی دردا خوابیدن خوابیدن نامردا خوابیدن خوابیدن اما تو بیداره بیداری خوزستان خوزستان خوزستان ای
شب از مهتاب سر میره تمام ماه تو آبه شبیه عکسه یک رویاست تو خوابیدی جهان خوابه زمین دور تو می گرده زمان دست تو افتاده تماشا کن سکوت تو
آدما با همو تنهان هر کدوم یه جور معمان بعضی واژه ها یه رازن بعضی واژه ها بی معنان آدما نقشای رنگی گاهی شادن گاهی غمگین آخه زندگی بنا نیست
من نشد با تو بمونم چه حیف که نشد سر تو باشه رو شونم چه حیف روی بوم از تو نقاشی کشیدم آخرش همه رنگارو پاشیدم روی بوم چه حیف