آکورد آهنگ ذره بین از محسن چاوشی
تکون نخور نشونه ی تفنگ های نقره داغ تکون نخور پرنده ی افتاده توی باتلاق تویی که تو نقابتم دوباره صورتک زدی چجوری بوسه میزنی به زخمی که نمک زدی
تکون نخور نشونه ی تفنگ های نقره داغ تکون نخور پرنده ی افتاده توی باتلاق تویی که تو نقابتم دوباره صورتک زدی چجوری بوسه میزنی به زخمی که نمک زدی
ببار چشم من ببین چه سیرم ازت ببین چه روزی ازم سیاه کردی فقط ـــــ تو اون شب بن بست که بغض کرد و شکست شبی که ساکشو بست نگاه
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید کز این خاک برآیید سماوات بگیرید بمیرید بمیرید وزین نفس ببرید
روزها قاتلمن غیر از جمعه که خونریزتره حالو روزم جمعه ها از خودِ جمعه غم انگیزتره کوچ کردی از من قهر کردی حتما یه زمستون سردم بگو برمیگردم شبها بیدارم
از این بالا نگاه کردم زمین منو صدا میزد یکی میگفت بپر پایین یکی تو قلبم جا میزد وقت تموم کردن کار شهامت دل بریدن خط کشیدن دور همه به
چه شبا پنجره رو بستم تا عطرِ یادت نره از خونه یِ من چه شبا که یادِ تو بارون شد تا سرازیر شه از گونه یِ من چه شبا که
کلاف سر در گم زندگیمو میشکا[G#]فم به عشق تو اونو دوباره از نو می بافم حتی اگه این خونه زندون بشه میخندم زندگیم از دست تو داغون بشه میخندم میگذره
دیگر این ابر بهاری ، جان باریدن ندارد این گل خشکیده دیگر ، ارزش چیدن ندارد این همه دیوانگی را ، با که گویم با که گویم آبروی رفته ام
جهان فاسد مردم را ، بریز دور و در این دوری به عطر نافه یِ خود خو کن کمین بگیر جهانت را ، سپس شکارچیانت را به تیرِ معجزه آهو
ای قومِ به حج رفته کجایید ، کجایید معشوق همینجاست بیایید ، بیایید معشوقِ تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید گَر صورتِ بی
چه حکمتی ست در این مردن در عاشقانه ترین مردن و مغز را به فضا بردن و گریه را به خلا بردن ببر به نام خداوندت که لطفِ خنجرِ ابراهیم
بازآمدم بازآمدم ، از پیشِ آن یار آمدم در من نگر در من نگر ، بهرِ تو غمخوار آمدم شاد آمدم شاد آمدم ، از جمله آزاد آمدم چندین هزاران
دلت تهرون ، چشات شیراز ، لبت ساوه ، هوات بندر بمم هرشب ، تنم تبریز ، سرم ساری ، چشام قمسر دلم دلتنگِ تنگستان ، رو دوشم دردِ خوزستان
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به ، که ببندی و نپاییدوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول به
دیوونه کیه عاقل کیه جونور کامل کیه واسطه نیار به عزتت خمارم حوصله ی هیچ کسی رو ندارم کفر نمیگم سوال دارم یک تریلی محال دارم تازه داره حالیم میشه
همه صیدها بکَردی هله میر بارِ دیگر سگِ خویش را رها کن که کند شکارِ دیگر همه غوطه ها بخــــوردی همه کارها بکَردی منشین ز پای یک دَم که بماند
من یه گلدونِ پر از گل بودم وزشِ چشمِ تو پاییزم کرد عشقِ من ، عشقِ به دست آوردنت با همه دنیا گلاویزم کرد مردم از تشنگی اما لبِ تو
چشماتو باز کردی دنیام زیرو رو شد چشما تو بستیو باز تاریکیام شروع شد موهات کهکشونات چشمات ستاره هاتن منظومه های شمسی جفت گوشواره هاتن کی بینِ مهربونا مثل تو
دریا واسه کشتیای بی سرنشین جا نداره پس من چرا غرق بودم تهران که دریا نداره این گوشه از شهر امنه من سعی کردم نمیرم اینقدر نمیرم که آخر این
بباف مویت را ، مگر مرا آن مو طنابِ دار شود مرا بکِش بالا ، چنان که عاطفه ات ، جریحه دار شود مرا بخندان ای ، مرا بگران ای
حاضرم به خاطرِ غرورِ تو به نبردِ همه ی دنیا برم من زمین خوردم تمامِ عمرمو تا همین یه پله رو بالا برم من زمین خوردم تو بالاتر بری تا
دو روزِ دنیا برام قفس تر از قفسه بهم نفس برسون هوام دوباره پسه هوامو داشته باش میگن تو مؤمنیو دمِ مسیحاییت نفس تر از نفسه (همیشه میلنگه یه جای
تو رو از دور دلم دید اما نمیدونست چه سرابی دیده منِ دیوونه چه میدونستم زندگی برام چه خوابی دیده نمیدونی نمیدونی ای عشق کسی که جوونیشو ریخته به پات
تنهای تنهای تنهایی مظلوم مظلوم مظلومی بی یار بی یار بی یاری خوزستان خوزستان خوزستان بی دردا خوابیدن خوابیدن نامردا خوابیدن خوابیدن اما تو بیداره بیداری خوزستان خوزستان خوزستان ای
لخته لخته لخته خون میچکه از جون و تنم شعله شعله شعله ور شد همه جای بدنم بس که پامال ستم شد دل وامونده ی من مث بازوی تک خورده
ــــــــــ منی که کلِ عمرمو پیِ کسی نرفتمو پیِ کسی نیومدم پشتِ سرِ قطارِ تو مثل یه پستچیِ خیس فقط رکاب میزدم شبِ بلندِ بدرقه شبِ همیشه رو سیاه
نگاه میکنم به حال و روز مملو از غمت نگاه میکنم به خنده های نا منظمت پناه میبری به شرم ساقه های نازکت همین که دست میکشم به ریشه های
ــــــــــــــــــــ بابِ دلمی بس که تو رو خوب کشیدن چشمای تو تهرونو به آشوب کشیدن بابِ دلمی بس که دل انگیزه نگاهت خطاطیِ ابروتو چه مطلوب کشیدن دورِ منو موهای
ـــــــــــــــ 2 کجا بودی شبایی که غما میکشتنم بی تو نگاه کن تو چشای خیسِ تنهاییم منم بی تو تو اون آغوشی که تنها پناهِ گریه ها بودی شبایی که
قصر و بهم زدی با من قدم زدی از عشق در زدی تا روزگارمو بعدا سیاه کنی رو ردپای رود بارون گرفته بود شب جون گرفته بود چادر زدم که